وسط شلوغی های روز، و در آخر هفته ای پر کار و پر استرس داشتم میرفتم که به ماشین برسم و برم خونه سراغ حجم بی نهایت کارها.قطره های بارون با باد سرد به صورتم میخورد که بدون هیچ فکر و برنامه قبلی به شکلی دیوانه وار اومدم به این کافه.نمیدونم چی شد که حس کردم بیخیال همه دنیا و .
حالا هم صدای اقای شجریان.نگاهم به پشت شیشه ی دودی رنگ و تماشای خیابان پاییزی روبرو.
در این دو ماه و نیمی که از پاییز امسال گذشت انقدر درگیر بودم که فراموش کنم به حال دلم ، به خودِ خودم برسم.
چقدر دلم برای زندگی آرام قبلی.برای تو که چند ماه هست چیزی ازت ننوشتم و برای ن تنگ شده.

چقدر نیاز دارم به فکر کردن.به تنهایی

+آقای کافه دار ازم میپرسن منتظر هستی؟ میگم نه و با تعجب رومه ای که منوی اینجاست روی میزم میذاره.
++بالاخره کیک شکلاتی و نسکافه ما رسید.جای دوستان خالی :)

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیا 2 سافت Bia2Soft.ir بازسازی ساختمان و ساخت ویلا در شمال کتابخانه آیت الله نجم آبادی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان پرسش مهر 98-99 | ارائه انواع مقاله و داستان و انشا و سایر آثار دانلود فایل های کمیاب ابرک بیا برا خرید